هنگام کلاه از سر گرفتن مردان بختیاری:

 ۱-  به گاه غنودن و رامش

۲- به گاه سوگهای بزرگ؛ در چنین سوگها، مردان هنگام گردآمدن بر سر خاک مرده، کلاه از سر برگرفته خاک و گاهی کاه بر سر می‌ریزند.[ص ۵۳۱ مقاله]

۳-  به گاه درخواست مردان فرودست از مردان فرا دست؛ در چنین هنگامی فرودستان کلاه از سر برداشته، واژگونه در دست راست گرفته، خواهش خود را بازگو می‌کنند.

۴-  به گاه سوگند خوردن برای کین‌خواهی؛ این آئین، ویژه بزرگان بود و مردان نامدار و سران بختیاری، برای کین‌خواستن کلاه از سر بر می‌گرفتند و به جایش تکه پارچه‌ای سیاه که آنرا «لَت» (lat) می‌گویند و از پشم بز بافته شده، برای ساختن «بُهوون»((bohun = سیاه چادر به کار می‌رود، به سر می‌نهادند. ایشان تا سوگند خود را به جای نیاورده، کین نخواسته بودند همان لَت را بر سر داشتند.

۵- به گاه جنگ و برای برانگیختن جنگاوران: این یکی نیز ویژه بزرگان بود. یکی از سران سده گذشته بختیاری چنین کرد:

 «سردار جنگ رسید جلو شکسته شدگان کلاه خود را جلو ایشان پرت کرد که جای مردی است، در جواب می‌گفتند تیر مانند تگرگ از آسمان می‌بارد چگونه می‌توان خودداری کرد».

۶- به گاه میانجیگری؛ این آئین کمابیش ویژه بزرگان است. نمونه‌ای از این آئین به یادآوردنی است: «نگذارید به چادرها برسند که عاقبت وخیمی دارد فوراً سوار  [ص۵۳۲ مقاله] شدیم، به تاخت خود را رساندیم جلو مهاجمین «کلاه‌ها» را از سر برداشتیم جلو ایشان انداختیم دامن رؤسا را گرفتیم» و این همه برای خواباندن جنگ بوده است.

۷-  به گاه شکست و به نشانه گردن نهادن به چیرگی دشمن، همچنانکه یکی از سران پیشین بختیاری، «حاجی خسروخان سردار ظفر» در پی شکست در جنگی خود انگیخته، کلاه از سر گرفته با نمودن سر برهنه خود، می‌خواهند تا از او درگذرند. بنابراین دیده می‌شود که در فرهنگ بختیاری، کلاه نمادِ بزرگ مرد است و کارهائی که با آن می‌کنند، بسته به آنکه در چه جایگاه و چه هنگامی باشد، کنش و واکنشی نمادین و آنچه از آن دریافت می‌شود بر بنیاد نمونه‌ای بنیادین و از پیش ساخته است. بدینروی می‌توان گمان برد این نیز همچون دیگر کارهای بختیاریان که همه بر پایه نمونه‌های از پیش ساخته‌اند، کاری است ورجاوند و مقدس؛ همچنانکه در همه فرهنگهای «اساطیری» زندگی و همه نمایه‌های آن یکسره ورجاوندند و همواره باید برابر آن نمونه «نخستین» بازسازی شوند. به سخن دیگر همه چیز، رفتارهای کسان و گروه‌ها، بر پایه ههنجاری است از پیش باز نموده شده و در این راستاست که هر چیز دارای باری دریافتنی بر می‌گردد. چنین است که به ویژه – همانگونه که پیشتر یاد کردیم- کلاه مردان بزرگ و روش سر نهادن آن در این فرهنگ بسیار ارجدار شمرده می‌شود. بزرگان و نژادگان همگی – همچنانکه دیدیم- کلاه خویش را کج به سر می‌گذارند، جز آنکه برابر برخی سندهای دیداری بازمانده از روزگار گذشته، چنین می‌نماید که خانهای فرودست در پیشگاه خانهای فرادست یا «ایلخانی» کلاه [صفحه 533 مقاله] خود را بی‌هیچ کجی به سر می‌گذاشته‌اند. رویهمرفته چنین پیداست که کلاه در فرهنگ بختیاری نه تنها نماد بزرگی مرد، که به خودی خود نشان مرد و مردی اوست. به همین انگیزه است که برخی کارهای نمادین در بختیاری هست که در آن‌ها کلاه را برای رساندن همین دریافت‌ها به کار می‌برند.

 کلاه نشان مردی و مردانگی:

 ۱- بختیاری‌ها کلاه گذاشتن مردان را نشانه‌ای از مردی و مردانگی ایشان می‌دانند و در فرهنگ ایشان مردمانی که مردانشان بی‌کلاه باشند از این ویژگی به دور پنداشته، ایشان را خوار می‌دارند.

۲- هنگام سوگواری، کلاه مرد بزرگ مرده را روی کوهه زین اسب آذین بسته او می‌نهند، که نشان دهنده مردی مرده است.

۳-  هنگام گفتگو و برای استوارکردن سخن، بختیاریها همین برداشت را به زبان می‌آورند؛ چنانکه یکی از سندهای در دسترس چنین می‌گوید:                                                          

  «بی‌بی معصومه از روی تشدد گفت این کلاه‌ها را که بر سر گذاشته‌اید برای امتیاز مرد از زن است. اکنون اگر مرد هستید خونی (= قاتل) آقای شما یکه و تنها به همین نزدیکی حاضر است و مقنعه را از سر برداشت و در جلو آنها افکند».

۴- جایگزین کردن نمادین کلاه و لچک زنانه نیز یادآور همین است که در فرهنگ بختیاری کلاه نشان مرد است. همچنانکه در رویدادی بزرگ می‌بینیم:

«موسی‌خان به محض ورود [به] «گَندمان» مقداری پارچه ابریشمی گرفته پاره پاره نمود و سپرد چند عدد لچک دوختند و برای هر یک از رؤسای هفت لنگ و چهار لنگ (= هر بخش ایل بختیاری) یکی از این لچکها را فرستاد به توسط یک نفر قاصد و نامه نیز دلیل بر ترغیب و تحریک ایشان به واسطه صدور این مطلب به اطراف فرستاد».

۵- هنگامی که مردی بزرگ را شکست داده، بندی می‌کردند، کلاه از سرش و رخت از تنش بر می‌گرفتند. چنانکه یکی از بزرگان به نام حبیب ا... خان را بندی کرده با وی چنین می‌کند. از این یکی هر دو را می توان دریافت؛ که کلاه نشان بزرگی و هم نشان مردی است.

 زمینه تاریخی فرهنگ کلاه

  چنین می‌نماید که در فرهنگ کهن ایرانی نیز یکسره از کلاه و رفتار با آن همین چیزها دریافته می‌شده استو چه در خوابگذاری ایرانی چنین بوده است که: «اگر زنی بیند که بر سر کلاهی داشت و مرد او را شوی نبود، شوی کند و اگر شوی کرده باشد، پسری [صفحه ۵۳۴] آیدش». به سخن دیگر کلاه را نشان مردی می‌دانسته‌اند، همچنان که آنرا نشان بزرگی می‌دانستند: «اگر بیند با کلاه سخن همی‌گفت با مهتر خویش سخن گوید». شاید بدین روی است که شاهان ایرانی پس از اسلام، به نشانه ایرانی بودن یا وابسته بودن به فرهنگ سیاسی ایرانی کلاه داشته‌اند و به نماد فرمانبرداری از «خلیفه بغداد» کلاه از سر می گرفته‌، دستار می‌بسته‌اند، چنانکه سندی از سده ۵ هجری چنین می‌گوید:

«بر لفظ عالی رفت که این عمامه که دست بسته ماست باید برین طی به دست ناصر دین (= مسعود غزنوی) آید و وی بر سر نهد پس از تاج و عمامه بسته، خادم پیش برد و امیر ببوسید و کلاه برداشت و بر سرنهاد».

بنابراین چنین می‌نماید که دستار نیز در گذر روزگاران، به وام از عرب، نرمک نرمک همسنگ کلاه می‌گردد؛ چه سندی بازمانده از سده ۶ هجری که می‌گوید: «العمائم، تیجان‌العرب (= افسر عرب، دستار است)» دستار را بنیاد دین و دنیا می‌داند. همچنانکه آنرا از کلاه برتر و نماز با آن را راست دانسته است و دستار را پایه افزایش بردباری و فروتنی می‌خواند. چنین است که دستار از سرباز کردن و به گردن افکندن نشانه‌ای است از اندوهی [ص ۵۳۵ ] یا درخواستی و یا آشوبی بزرگ.

 روش کلاه به سر نهادن و پیوند آن با جایگاه مردان

 بدینگونه، کلاه مرد نشانه‌ای از مردی و ارج او در میان مردم و کوبیدن بر کلاه وی در فرهنگ بختیاری نشانه ناسزائی سخت به ناموس آن مرد است. گذشته از آن چون روش سر نهادن کلاه نیز نشانه ای از ارزش مرد و جایگاه وی در«پایگان مردمی» است، هر گروه از مردان بختیاری بر پایه اینکه به چه گروهی از مردم ایل وابسته باشند، ناگزیرند به روش ویژه آن گروه، کلاه بر سر نهند، چنانچه جز این کنند و به گفته بختیاریها، چنانچه کُلَهنِه لیش(kolahne liš) (= کلاه را زشت یا نابهنجار) بر سر بگذارند، انگیزه تَهمِرِه(tahmere) (= ریشخند) دیگران می‌شود. به سخن دیگر روش به سر نهادن کلاه، نمادی از جایگاه دارنده آن در میان مردم است. شاید در همه ایران روزگاری چنین بوده است. چنانکه زبانزدی فارسی می‌گوید: «سرش به کلاهش می‌ارزد (یا) نمی ارزد». که ارجمندی یا ناچیزی و به دیگر سخن بایستگی کاربرد کلاهی درخور و شایسته هر کس را باز می گوید.

    بزرگان و وابستگان به طایفه‌های نژاده، همانگونه که دیدیم، کلاه را کج بر سر می‌نهند.[۱]چوپانها یا به گویش بختیاری«شونونšunun)، همان کلاه گرد بی لبه را درست روی بر آمدگی میان سر، همانجا که بخش بالائی و بخش پشتی سر به هم می‌پیوندد، بدین روی، بیشتر موی بالای سر، از کلاه بیرون مانده، نمایان می گردد. شبانان گونه دیگری از کلاه را که بیشترینه قهوه‌ای رنگ و از کلاه خسروی کوتاه‌تر است، نیز به سر می گذارند. این یکی را نیز به همان روش به کار می برند.

   نوکران باید کلاه خود را بی هیچ کجی به گونه‌ای بر سر بگذارند که لبه پیشین آن همه موهای پیشین سر را بپوشاند. بدینگونه لبه یاد شده با ابروها خطی هماهنگ پدید می‌آورد. موسیقیدانان که امروزه در بختیاری، «تُشمالtošmâl) خوانده می شوند و در روزگار پیشتر به نام «هِندیhendi) نامیده می شدند، نیز باید کلاه خویش را به روش[ص۵۳۶] ویژه‌ای به سر بگذارند. این گروه کلاه خود را به گونه‌ای بر روی سر می گذارند که بخش بالائی کلاه، کج و بخش پیشین آن رو به جلو بوده، لبه آن تا نزدیک کمان ابروها پیش بیاید.

   در بختیاری، موسیقیدان از مردم کناره ایل و از «طایفه‌ گونه‌ای» ویژه به شمار می‌رود. تشمال، در جایگاه همگانی بایدذ بیرون از گروه‌های نژادی جای گرفته، جدا بخورد و جدا بیاشامد. این گونه گروه‌ها، که «گیوه‌دوزها»، «چلنگرها»، «آرایشگران»، «گرمابه‌چیها» و «پیله‌وران»، به سخن دیگر همه پیشه‌هائی که در بختیاری رواج دارد، نیز در میان و شمار ایشان جای می‌گیرند، تنها با همگان خود آمد و شد کرده، از میان خود همسرگزینی کنند. همسرگزینی، یا به گویش بختیاری «زن زَخواست zanzaxâst» کردن این گروه‌ها، تنها از هم طایفه‌های خودشان رواست و از طایفه‌های نژاده، نامی و یا جنگاور به ایشان[ص ۵۳۷] زن نمی‌دهند. کشت و ورز و کار بر روی زمین نیز برای ایشان نارواست. چه بختیاریان باور دارند افزونی از میان ایل رخت بسته، آن سال که این گروه‌ها کشت و ورز کنند، تنگی و خشکسالی روی خواهد داد. سواری ایشان را با اسب نیز ناپسند می‌دارند. زبانزدی بختیاری آئین و دیدگاه ایل را چنین بازگو می کند:

    نَه گَرت زِ شُل وُریسِه نَه سوار زِ گیوِه‌کَش     

na gart ze ge šol voriste na suvâr ze givekaš         

(= نه غبار از گل بر می‌خیزد و نه سوار از طایفه گیوه‌دوز)

در برخی جاهای دیگر زاگرس و از آن میان در بین کردان «قُروِه» نیز آئین چنین است. ایشان نیز با موسیقیدانان که ایشان را «سازدولی sâzdowli» می‌خوانند، رفتاری همانند بختیاریان دارند. هنگام جشنها و گردهماییهائی، سازدولی، یا لوتیها باید جداگانه جای گرفته، دور از هنگان بخورند و بنوشند. در قروه نیز موسیقیدانان باید از همگنان خود همسرگزینی کنند، چنانچه دختری نژاده به همسری موسیقیدان درآید، وی را به خواری«ژن لوتیana lutiž » می‌خوانند. سازدولی‌ها نیز کلاهی ویژه خود را به سر می‌گذارند که همچون دیگران نیست».[ص۵۳۸ مقاله]

(هدف از قرار دادن این مقاله‌ي دو قسمتي در وبلاگ، اطلاع‌رسانی از مقالات ارزشمند بیژن شاهمرادی درباره فرهنگ والای بختیاری است، بنابراین برای حفظ امانت‌داری بیشتر و به پاس تلاش‌های شایسته نویسنده این مقاله، هر گونه استفاده از مطالب این مقالات با ذکر منبع بلامانع است).                  پاینده باشید.   

* این مقاله به شیوه نقل قول مستقیم با همان شیوه نگارشی نوشته شده در مجله ذکر شده است و مطالب هر صفحه مقاله  جداگانه در [] قرار داده شد برای  استفاده محققین از این مقاله به شیوه علمی  -در صورت دسترسی نداشتن به اصل آن- بنابراین مطالب درج شده از بیژن شاهمرادی در وبلاگ قابل استناد است. در ضمن در این مقاله عکس هایی از افراد مختلف با نوع گذاشتن کلاه بر روی سر متناسب با موقعیت اجتماعی افر اد با ذکر منابع معتبر و یادداشتها آورده شده است برای اطلاع بیشتر به اصل این مقاله رجوع شود.  

[۱] - گویا در جاهای دیگر ایران در روزگار قاجار از کج نهادن کلاه «شیک» بودن و عاشق پیشگی را در می‌یافتند. حال آنکه در بختیاری ، به گمان نگارنده، برای نشان دادن این یکی گذشته از کج نهادن کلاه که در آنجا نشان بزرگی است «کاکل» خود را از کلاه بیرون می‌گذارند. برای آگاهی بیشتر درباره دوره قاجار ن. ک. به:

فریزر، جیمز بیلی، سفرنامه معروف به سفر زمستانی. ترجمه دکتر منوچهر امیری، تهران: توس،۱۳۶۴، ص ۱۶.

 «پایان»